سرخط خبرها

روایت زندگی یک پزشک مهاجر گلشهری | ویزیت رایگان نذر آقا اباعبدا... (ع)

  • کد خبر: ۴۷۲۰۲
  • ۲۸ مهر ۱۳۹۹ - ۱۴:۵۷
روایت زندگی یک پزشک مهاجر گلشهری | ویزیت رایگان نذر آقا اباعبدا... (ع)
دکتر محمد اعتمادی مدتی است که به اهالی گلشهر و مناطق حاشیه شهر ویزیت و مشاوره رایگان می‌دهد، هر چند که این عمل خیر محدود به این چند ماهه نیست و نبوده و از همان ابتدای ورود به رشته پزشکی آغاز شده است. این هفته سراغ او رفتیم و در گپ و گفتی صمیمی حرف‌های دلش و قصه تلاش و موفقیتش را شنیدیم. با ما همراه باشید.
میترا صدر- محمد عطائی | شهرآرانیوز؛ قصه امروز ما برگ دیگری از حکایت مهاجران در ایران است. امروز کسی مخاطب ماست که فخر محله و شهر است. مهاجر بودن و مشکلات ناشی از آن نتوانسته مانع پیشرفتش شود و دوبار پیاپی در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد پذیرفته شده است.
 
دکتر محمد اعتمادی مدتی است که به اهالی گلشهر و مناطق حاشیه شهر ویزیت و مشاوره رایگان می‌دهد، هر چند که این عمل خیر محدود به این چند ماهه نیست و نبوده و از همان ابتدای ورود به رشته پزشکی آغاز شده است. این هفته سراغ او رفتیم و در گپ و گفتی صمیمی حرف‌های دلش و قصه تلاش و موفقیتش را شنیدیم. با ما همراه باشید.
 
 

از پدری روحانی و مادری ماما

محمد اعتمادی متولد اسفند ۱۳۶۹ در مشهد است. پدرش علی اعتمادی و مادرش مرضیه قربانی از ولایت غور افغانستان هستند. پدرش قبل از انقلاب به ایران مهاجرت می‌کند و مادرش نیز بعد از مدت کوتاهی به ایران می‌آید. محمد می‌گوید: «پدر و مادرم در مشهد یکدیگر را ملاقات کردند و بعد از مدت کوتاهی با هم ازدواج کردند. حاصل این ازدواج ۳ دختر و یک پسر بود.»

محمد فرزند دوم خانواده است. خواهر بزرگ‌ترش دانش‌آموخته کارشناسی حقوق و ازدواج کرده است و در کابل زندگی می‌کند. خواهر دوم او دانشجوی مهندسی شهرسازی دانشگاه فردوسی مشهد است و خواهر کوچک‌تر نیز ۱۱ سال دارد و در دبستان مشغول تحصیل است. محمد می‌گوید: «پدرم تحصیلات حوزوی دارد و مادرم دانش‌آموخته رشته مامایی از دانشکده علوم پزشکی مشهد است و تا زمانی که قانون منع کار برای مهاجران افغانستانی تصویب نشده بود در مراکز بهداشت و در سازمان UN به عنوان ماما مشغول به کار بود.»

 

پدرم مشوق ما برای تحصیل

از او درباره انگیزه‌های تحصیل مادرش که می‌پرسم، محمد می‌گوید: «شش ساله بودم که مادر در دانشگاه فردوسی دانشجو شد، البته در آن زمان تحصیلات دانشگاهی به ویژه در میان خانم‌ها زیاد مرسوم نبود و ادامه تحصیل مادرم به عنوان یک بانوی مهاجر در آن زمان بیش از هر چیز به دلیل سفارش‌های زیاد پدرم به کسب علم از سوی خانواده بود. پدرم همیشه می‌گفت «به چیزی جز تحصیل نیندیشید.» پدر هدف اصلی خلقت انسان‌ها را دستیابی به رشد و پیشرفت می‌داند و این راه را بستری مناسب برای کمک به تمام انسان‌ها می‌داند و همه ما را به ادامه تحصیل و علم‌آموزی تشویق می‌کند.»

 

حکایت کنکور سال ۸۸ و محرومیت مهاجران

نحوه ادامه تحصیل محمد برای خیلی از مهاجران علاقه‌مند به ادامه تحصیل جذاب و شنیدنی است. او می‌گوید: «مسیر راه پیدا کردن من به دانشگاه برای بسیاری از دانش‌آموزان دوره دبیرستان و پشت کنکور جذاب بود و همیشه درباره آن از من سؤال داشتند. سال ۸۸ پیش‌دانشگاهی را تمام کردم و با حمایت پدر و مادر تصمیم گرفتم برای کنکور سراسری آماده شوم. زمانی که دفترچه‌های ثبت‌نام را گرفتم، چشمم به گزینه‌ای افتاد که با خط درشت نوشته شده بود شرکت اتباع خارجی افغانستان و عراق در کنکور سراسری سال ۱۳۸۸ ممنوع است. هم من و هم خانواده با دیدن این جمله بسیار شوکه شدیم؛ اما تصمیم گرفتم به‌رغم ممنوعیت در کنکور سراسری شرکت کردم، به این امید که خدا یاری کند و تا آن زمان قانون جدیدی تصویب شود. با رتبه ۴۶۸ در رشته علوم پزشکی مشهد قبول شدم. روزی که برای ثبت‌نام رفتم مسئول آموزش مربوط به من گفت ثبت‌نام شما در کنکور ممنوع بود و نمی‌توانیم شما را به عنوان دانشجو ثبت‌نام کنیم. حال و روز خوبی نداشتم و تصمیم گرفتم به وزرات علوم در تهران بروم؛ اما پیگیری‌های زیادم راه به جایی نبرد و نتوانستم آن سال به عنوان دانشجوی پزشکی ثبت‌نام کنم.
 
دچار افسردگی شدید شدم. خوشبختانه سال ۸۹ ثبت‌نام اتباع ممنوع نبود و با اینکه من حال و روز خوبی نداشتم مادرم هوشمندانه دفترچه کنکور سال ۸۹ را گرفت و من را ثبت‌نام کرد. برای بار دوم در کنکور پزشکی شرکت کردم و توانستم در دانشکده علوم پزشکی دانشگاه فردوسی مشغول به تحصیل شوم؛ البته در آن زمان به عنوان اتباع خارجی باید به دانشگاه شهریه می‌پرداختم. میزان شهریه برای خانواده کمی سنگین بود؛ اما به لطف خدا به این دلیل که از طریق کنکور وارد دانشکده شده بودم، هیئت علمی دانشگاه تبصره‌ای برای من در نظر گرفتند و ۵۰ درصد از شهریه را تخفیف دادند، البته جا دارد از برخی مسئولان آن زمان دانشگاه تشکر کنم. معاونت فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی آن زمان به دلیل سابقه فعالیت‌های فرهنگی من در رشته حفظ قرآن و مقام‌های برتری که در کشور داشتم من را به عنوان نخبه فرهنگی به معاونت آموزشی وقت دانشگاه معرفی کرد و ایشان توانست تخفیف خوبی برای من در نظر بگیرد.»
 
 

تنها دانشجوی مهاجر

از حال و هوای دانشکده و روز‌های تحصیل که می‌پرسم، محمد می‌گوید: «در آن زمان من تنها دانشجوی مهاجری بودم که از طریق کنکور سراسری وارد دانشگاه شدم. دانشکده علوم پزشکی هر سال ۲ نفر از اتباع افغانستان را از طرف دولت افغانستان بورسیه می‌کرد. ۲ سال قبل از ورود من خانم فاطمه روحانی نیز از طریق کنکور سراسری توانسته بود وارد دانشکده علوم پزشکی شود. همین باعث شد تا درباره مسائل آموزشی از ایشان مشاوره بگیرم. خیلی از دانشجویان تصورشان این بود که من هم مثل هم‌وطنانم بورسیه کشور افغانستان هستم، زمانی که متوجه می‌شدند از طریق کنکور سراسری وارد شدم و گذرنامه دارم متعجب می‌شدند و می‌گفتند که مگر تو غیرقانونی نیستی؟ چطور کنکور شرکت کردی؟ تصور آن‌ها از مهاجر این بود که ما به طور غیرقانونی وارد کشور شدیم و زندگی می‌کنیم. در کل دوران تحصیل برخورد بدی از طرف دانشجویان، استادان و مسئولان دانشگاه ندیدم، البته موارد بسیار محدودی هم پیش آمد که برخی از مسئولان و استادان، به طور ناخودآگاه و نه در قالب توهین، داستانی از بیماران مهاجر را نقل می‌کردند که زیاد برای من خوشایند نبود. خوشبختانه وقتی به آن‌ها تذکر می‌دادم در جلسه‌های بعد در میان جمع از من عذرخواهی می‌کردند؛ البته از دانشجویان رشته‌های دیگر شنیده بودم که برخی از بچه‌ها به دلیل محدودیت‌هایی که داشتند، اصالت خود را کتمان می‌کردند خوشبختانه من هرگز با چنین مشکلاتی در دوران تحصیل مواجه نبودم.»

از او که می‌پرسم، چرا برخی از مهاجران اصالت خود را کتمان می‌کنند، پاسخ می‌دهد: «برخورد شهروندان ایرانی همیشه با مهاجران پسندیده است؛ اما در سیاست‌گذاری برخی مسئولان درباره مهاجران می‌توان نوعی نگاه از بالا به پایین را مشاهده کرد. این دیدگاه به مردم هم منتقل شده است و مردم ایران نیز در برخی موارد و به صورت ناخودآگاه نسبت به مهاجران این دید را اعمال می‌کنند، با اینکه احترام زیادی برای مهاجران قائل هستند، ولی این نگاه از بالا به پایین در برخی رفتار‌ها دیده می‌شود.»
 
او ریشه این نوع نگاه را در تغییر دادن وضعیت شغلی مهاجران افغانستانی می‌داند و می‌گوید: «شاید دلیل این نوع نگاه وضعیت شغلی مهاجران باشد که بعد از ۴۰ سال حضور در ایران هنوز کارگر هستند و سطح فرهنگی و اجتماعی اتباع هنوز مثل گذشته بوده و تغییر چندانی نداشته است. هرچند خود این امر به تحلیل و بررسی نیاز دارد، چرا در این سال‌ها بستر مناسبی برای رشد مهاجران افغانستانی مهیا نشده است. وضعیت مهاجران افغانستانی ساکن ایران با شهروندان ایرانی که به کشور‌های اروپایی و آسیایی مهاجرت کردند و توانستند آنجا مشغول به کار و زندگی شوند، قابل مقایسه نیست. شرایط در کشور‌های آن‌ها به گونه‌ای مهیاست که ایرانی‌ها در آن کشور‌ها به موفقیت‌های چشمگیری دست پیدا کردند. هر چند من از مسئولان عزیز کشور ایران به دلیل حمایتی که از اتباع افغانستانی دارند، سپاسگزارم؛ اما هنوز جای رسیدگی بیشتر وجود دارد. اتباع افغانستانی می‌توانند با تلاش و پشتکار خودشان ترقی کنند و حتی برای کشور ایران مفید باشند.»

 

اینجا یک افغانستان کوچک است

از او درباره هویتش می‌پرسم و اینکه خودش را افغانستانی، ایرانی یا مهاجر می‌داند و محمد می‌گوید: «نمی‌توان خودم را ایرانی بدانم چرا که با محدودیت‌های زیادی مواجه هستم. بزرگ‌ترین محدودیتم نیز مربوط به توانایی و مهارتم در پزشکی است و قوانین تنها اجازه می‌دهد که در شهر‌های درجه ۲ و ۳ طبابت کنم؛ اما گلشهر را دوست دارم. اینجا یک افغانستان کوچک است و مهاجران در کنار یکدیگر احساس رضایت دارند. از طرفی افغانستان نیز پذیرای قوم هزاره نیست و این قوم در افغانستان با محدودیت‌های زیادی به لحاظ قومی و نژادی و هم‌چنین مذهبی مواجه است. یک سال و نیم زندگی در افغانستان به من آموخت نمی‌توانم به عنوان یک شهروند افغانستانی در کشور خودم بدون محدودیت زندگی کنم. هر چند آرزویم این است که به عنوان یک متخصص دوباره به افغانستان برگردم و به مردم کشورم کمک کنم. این رؤیای من است و امیدوارم به زودی تحقق پیدا کند، اما هنوز نمی‌دانم تخصصم را در چه دانشگاهی و در کدام کشور به دست آورم.»

 

اگر تخصص بخوانم، بازهم باید هزینه بپردازم

از او می‌خواهم درباره تجربه یک و سال اندی که در افغانستان داشت برایم بگوید و می‌گوید: «تاکنون چند باری برای تفریح و دریافت گذرنامه به افغانستان سفر کردم؛ اما در این سفر‌های کوتاه اوضاع کشور را نتوانستم به خوبی ارزیابی کنم. سال ۹۷ بعد از اتمام تحصیل برای مقاصد کاری و شغلی و کمک به مردم کشورم به افغانستان سفر کردم و در این مدت توانستم تا حدود زیادی اوضاع جامعه افغانستان را به لحاظ اجتماعی، فرهنگی، امنیت، اقتصاد و ... بررسی کنم. بعد از دانش‌آموختگی در طرح RQN که متعلق به سازمان IOM یعنی سازمان ملی مهاجرت شرکت کردم، این طرح یک ساله بود و به متخصصان افغانستانی که در ایران زندگی می‌کردند، تعلق داشت. ۳۵ نفر جذب این طرح شدند، من هم به عنوان پزشک در این طرح ثبت‌نام کردم و بعد از پشت سر گذاشتن مصاحبه عازم کابل شدم. در مدت یک سالی که در افغانستان حضور داشتم شرایط را به طور کامل بررسی کردم. این مدت در بیمارستان یا همان شفاخانه مشغول به کار بودم و در ۲ دانشگاه نیز تدریس می‌کردم. دانشگاه‌های کاتب و خاتم‌النبیین (ص) در کابل نیز بعد از اتمام طرح به من پیشنهاد همکاری دادند که به عنوان هیئت علمی جذب در دانشگاه شوم، اما علت اصلی بازگشت من از افغانستان بررسی شرایط در مقطع تخصص بود، زیرا آرزوی هر دکتری گرفتن تخصص و آرزوی هر متخصصی هم گرفتن فوق تخصص است. به طور قطع داشتن تخصص بیشتر سبب می‌شود که دامنه وسیع‌تری از خدمات را ارائه دهم، اما متأسفانه به این دلیل که تبعه افغانستان هستم، اگر با کنکور سراسری دوباره وارد دانشگاه‌های ایران شوم بازهم باید هزینه بپردازم، حتی ممکن است بعد از گذشت یک سال شهریه‌ها و قوانین تغییر کند و با مشکلات بیشتری مواجه شوم.»

 

مشوق اصلی من مادرم بود

از او درباره انگیزه‌اش برای خواندن رشته پزشکی می‌پرسم و اینکه دوست داشت عنوان دکتر قبل از نام خانوادگی‌اش قرار بگیرد و آیا این پیشوند که قبل از اسم شما آمده است کمک کرده اوضاعتان از بقیه بهتر باشد و محمد می‌گوید:
«در تمام دوران دانشجویی علاقه‌مندان به این رشته برای قبول شدن از من مشاوره می‌گرفتند. من هم درست مثل شما اولین نکته‌ای که ذهنم را درگیر می‌کرد همین انگیزه ورود علاقه‌مندان بود به همین دلیل علت ورود و علاقه‌شان را از آن‌ها جویا می‌شدم. بیشتر آنان بدون پیش زمینه خاصی از این رشته و تنها به دلیل جایگاه اجتماعی قصد ورود به این رشته را داشتند و از سختی‌های این رشته هیچ اطلاعی نداشتند، در حالی که پزشکی رشته بسیار سختی است و ۲ سال آخر دانشجویان این رشته شب و روز ندارند، اما ورود من به این رشته اندکی متفاوت بود. همان‌طور که قبلا هم خاطرنشان کردم مادر من ماما بود. آن زمان که من دانش‌آموز مقطع راهنمایی و دبیرستان بودم می‌دیدم که چطور مادر به دیگران کمک می‌کند و به آن‌ها مشاوره‌های پزشکی می‌دهد. احساس رضایتی که در چهره مادرم و در چهره بیماران می‌دیدیم باعث شد به این رشته علاقه پیدا کنم. زمانی که مشغول انجام تکالیف درسی بودم، مادرم از پشت تلفن یا حضوری به بیماران مشاوره می‌داد، همین کمک به آن‌ها که در حوزه سلامت خودشان مهارتی نیاموخته بودند باعث شد به این رشته به صورت جدی فکر کنم در واقع مشوق اصلی‌ام مادرم بود.»
 
محمد با خنده ادامه می‌دهد: «البته نمی‌توانم انکار کنم دوست دارم آقای دکتر صدایم کنند، لذت هم می‌برم؛ اما نسبت به سختی‌های این رشته آگاهی داشتم و بعد به سراغ این رشته رفتم. خوش‌حالم می‌توانم با اطلاعاتی که از این رشته به دست آوردم به بیماران کمک کنم؛ اما برای پاسخ به بخش دوم سؤال شما که آیا این رشته و این شغل کمکی کرده که اوضاع من از دیگر افرادی که به عنوان مهاجر در این کشور زندگی می‌کنند بهتر باشد و آیا جایگاه بهتری کسب کرده‌ام یا نه؟ باید بگویم خوشبختانه بله. احترامی که من از جانب دوستان نزدیک خودم، آشنایان و دوستان درجه و حتی کسانی که قبلا من را ندیده‌اند دریافت می‌کنم نشان از آن دارد که جایگاهم در جامعه تغییر کرده است. همین احترام و برخورد شهروندان باعث شد تا من نیز روی شخصیتم بیشتر از گذشته کار کنم. پزشکان افراد امین جامعه هستند و قرار است که مشکلات مردم را حل کنند و باید دارای شخصیت قوی به لحاظ اخلاقی باشند.»

 

افغانستان هنوز کشوری جنگ زده است

از او درباره وضعیت سلامت و بهداشت در حاشیه شهر، منطقه گلشهر و جامعه مهاجر، ایران و افغانستان می‌پرسم و محمد می‌گوید: «به طور قطع وضعیت بهداشتی مهاجران حاشیه شهر مشهد در مقایسه با افغانستان خیلی بهتر و مساعد‌تر است، چرا که افغانستان کشوری جنگ‌زده است و هنوز نتوانسته وضعیت بهتری را در حوزه‌های مختلف باری مردم و کشورش مهیا کند؛ اما در مقایسه با ایرانیان مقیم در حاشیه شهر، وضعیت مهاجران تقریبا یکسان است؛ البته باید خاطرنشان کنم که در دیگر مناطق حاشیه‌ای سکونت نداشتم؛ اما بیمارانی که از حاشیه‌های شهر مشهد به بیمارستان‌های قائم (عج) و امام رضا (ع) مراجعه می‌کنند، شرایط یکسانی دارند. درباره گلشهر نیز باید این امر را در نظر گرفت که بیشتر ساکنان این محدوده مهاجر و کارگر هستند و بیشتر آن‌ها درگیر حوادث ناشی از کار می‌شوند و، چون بیمه ندارند هزینه‌های درمانشان بالاست و امکان مراجعه به بیمارستان‌های مجهز را ندارند. یکی از دلایلی که افراد این محله بیش از دیگر محلات دچار بیماری‌های ژنتیکی می‌شوند، هزینه گزاف ناشی از انجام آزمایش قبل از ازدواج و زمان بارداری است. این مسئله باعث شده که فرزندان بیشتر خانواده‌های مهاجر دچار معلولیت شوند. حل این مشکلات به برنامه‌ریزی دقیق از سوی خود دولت جمهوری اسلامی ایران نیاز دارد. این مشکلات با سازمان‌های بین‌المللی حل شدنی نیست؛ البته همکاری سازمان اتباع نیز در این راستا اهمیت زیادی دارد. معتقدم این سیل عظیم از جامعه مهاجر به برنامه‌ریزی دقیق‌تری از طرف مسئولان کشوری نیاز دارد.»

 

نذر تخصص و وضعیت حاد کرونا

از او درباره ویزیت رایگانی که در محدوده گلشهر انجام می‌دهد که می‌پرسم، پاسخ می‌دهد: «برنامه ویزیت رایگان از قبل از این ماجرا هم وجود داشت. ریشه این جریان در خانواده ما وجود داشت من به شخصه مادرم را می‌دیدم که سال‌های سال مشاوره رایگان به مردم می‌دادند و کم کم من هم تحت‌تأثیر این حرکت مادرم قرار گرفتم و حس خوب به من هم منتقل شد و تصمیم گرفتم که این حس را خودم هم تجربه کنم. تقریبا از همان ابتدای دوران دانشجویی آشنایان دور و نزدیک سؤالات خود را درباره پزشکی تلفنی یا به صورت حضوری می‌پرسیدند. اوایل برایم سخت بود، هنوز اطلاعات دقیقی از پزشکی نداشتم؛ اما به مرور زمان مشاوره‌های رایگان پزشکی را شروع کردم و این ماجرا تا آخر دوران دانشگاه و بعد از آن نیز ایام محرم و صفر متوجه شدم که مردم نذورات خود را برای روز عاشورا تقدیم آقا اباعبدا... (ع) می‌کنند و این نذورات بیش از هر چیز به صورت غذا و پول است. همان‌جا تصمیم گرفتم اطلاعاتم را در حوزه پزشکی نذر امام حسین (ع) کنم به نظرم هر فردی می‌تواند تخصص خود را نذر کند و این اقدامی برای فرهنگ‌سازی بین همکارانم بود. نیازی نیست که نذورات تنها به صورت مادی باشد. به این ترتیب نذر خودم را به اطلاع عموم رساندم و این نذر ۶ ماه ادامه داشت. با توجه به شیوع کرونا بیشتر مشاوره‌ها به صورت تلفنی انجام می‌شد و بعد از اینکه احساس می‌شد که بیمار به معاینه نیاز دارد به منزل این عزیزان مراجعه می‌کردم. در این مدت مشاوره‌ها به روزی ۴۰ تماس یا مراجعه می‌رسید.
 
هفته اول آن‌قدر تماس داشتم که امکان استراحت نداشتم. از هفته دوم به بعد مشاوره‌ها معمولی شد و از حجم کار کاسته شد. نکته جالب اینجا بود که این مشاوره‌ها محدود به داخل کشور نبود و از دیگر کشور‌ها نیز با من تماس می‌گرفتند. خانمی با من تماس گرفت و از من خواست تا مادرش را که ساکن گلشهر بود ویزیت کنم. بعد‌ها به من پیام دادند که شما بهترین دکتر دنیا هستید و این برایم بسیار شیرین بود و خستگی بار این چند وقت را از دوش من برداشت. به تکرار پدرم از تأثیر دعای مردم در زندگی برایمان می‌گفت. اینکه با وجود تخصص و تحصیل می‌توانیم به مردم بهتر کمک کنیم. به مرور زمان به این حقیقت پی بردم و با تمام وجود لمس کردم که گره‌های زیادی از زندگی من بدون هیچ گونه زحمتی باز می‌شود و همه آن را مدیون دعای همین مردم هستم. بار‌ها شده که خطرات بزرگی چه به لحاظ جسمی و چه به لحاظ روحی و حتی در حوزه تحصیل پشت سرگذاشتم و به موفقیت رسیدم همه این‌ها را از دعای مردم دارم.»
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->